ارسال کننده: مدير سايت
تاریخ ارسال: 1396/12/7

 ساختن برای شکستن؛ نگاهی به اهمیت پروتوتایپ های کثیف!

یک سال، 9 ماه، 6 ماه، یک هفته!

این ها زمان هایی است که من در چهار سال گذشته صرف کرده ام تا اولین بازخورد را درباره 4 محصولی که روی آن ها کار کرده ام بگیرم. به ترتیب: خورجین، کفشدوزک، Prink و سنجاق. تقریبا چهار سال طول کشید تا بفهمم برای تست کردن بسیاری از ایده ها چند روز زمان کافی است. اولین کاری که به همراه چند نفر از دوستان دانشگاه شریف شروع کردیم، یعنی سایت خورجین، فقط سه ماه زمان برد تا اسمش و دامنه اش را انتخاب کنیم! بماند اینکه بعد از یکسال هنوز محصول ما آماده استفاده نبود و بقدری وقت و انرژی از ما گرفت که نیمه کاره رهایش کردیم.

چهار سال از عمر آدم زمان زیادی است که بخواهد به چنین نتیجه کوچکی برسد. که بفهمد پروتوتایپ چقدر اهمیت دارد و چطور باید اجرا شود (امیدوارم الان فهمیده باشم و سه سال دیگر، لازم نشود مطلب دیگری دراین باره بنویسم!). اما به همان اندازه هم با ارزش است. دوستان زیادی را می بینم که همچنان قصد دارند اشتباه چهار سال پیش من را تکرار کنند. شاید من هم اگر افتخار آشنایی با دوستان و تجربه آن ها در مامانپز را نداشتم، خیلی دیرتر این ها را می فهمیدم. پس شاید نوشتن چند خطی درباره پروتوتایپ و تمرکز بر ارائه ارزش بنیادین یک محصول یا کسب و کار، چند سالی از وقت شما را هم نجات دهد.

اشتباه بزرگ:

یادتان باشد هر چیزی که ما درباره کسب و کارها و محصولات موفق می شنویم، از مجرای رسانه ها عبور کرده است. این رسانه ها هم فقط زمانی سراغ یک کسب و کار می روند که حسابی بزرگ شده است و بقدری لایه های رنگارنگ اطراف ارزش اصلی (Core Value) آن کسب و کار را گرفته است که دیگر تنها ظاهر ماجرا را می بینیم و نه اصل و ریشه آن را.

"می خواهم یک اپلیکیشن درست کنم که فلان کار را انجام بدهد" مثال بارز این ماجراست. این جمله دقیقا نتیجه یک اشتباه بزرگ است. چه اشتباهی؟ اینکه تأکید روی "اپلیکیشن" است در حالی که باید تأکید روی "فلان کار" باشد. 90% مواقع اگر اپلیکیشن یا سایت یا بات تلگرام یا چه و چه هم از این جمله حذف شود، باز می توان "فلان کار" را انجام داد. این پیشفرض، در ظاهر کوچک اما بسیار خطرناک است و چه بسا کسب و کارهایی با ایده خوب را هر روز به خاک سیاه می نشاند.

بجنبید و خراب کنید! - Move fast and Break things:

وقتی پیشفرض را بر این می گذارید که من یک اپلیکیشن برای اجرایی کردن ایده ام می خواهم، فرصت آزاد فکر کردن و تجربه کردن را از خودتان می گیرید. خیلی مواقع توسعه یک اپلیکیشن خوب فرایندی زمانبر است. اما شما به چیزی نیاز دارید که ساده بتوان آن را اجرا کرد و از تجربه اش درس گرفت و آن چیزی که مردم به دنبالش هستندرا زودتر به دستشان رساند. بگذارید با یک مثال جلو برویم. مثلا تحویل قهوه داغ در محل (Coffee Delivery)!

پروتوتایپ کسب و کار تحویل قهوه داغ در محل:

یکی از دوستان به خاطر علاقه زیادی که به قهوه داشت و البته ترکیب ویژه ای که در آماده کردن قهوه به آن رسیده بود، علاقه مند بود در زمینه قهوه کاری بکند. خیلی بالا و پایین کرد و در نهایت به این نتیجه رسید که تنها با حرف و صحبت به نتیجه نمی رسد. تصمیم گرفت که امتحان کند یا به عبارتی پروتوتایپی از کسب و کار مورد نظرش ایجاد کند.

اما از کجا باید شروع می کرد؟ یک اپلیکیشن آماده می کرد و در یک اپ استور (گوگل پلی، اپ استور، کافه بازار) قرار می داد؟ قهوه را باید از کجا می آورد؟ خودش درست می کرد؟ بسته بندی چطور؟ تحقیق کرد. به نتایج جالبی رسید اما چقدر زمان نیاز است تا تعدادی نمونه آماده کند؟ اصلا قهوه را چطور باید سریع به دست مشتری می رساند؟ باید پیک موتوری یا راننده استخدام می کرد؟ باید اپلیکیشن "قهوه بر" توسعه می داد و در اختیار موتورسواران می گذاشت؟

در این مرحله پاسخ به یک سوال باعث شد تصمیمات بهتری بگیرد. او می خواست چه ارزشی را به مشتریانش ارائه کند؟ قهوه ویژه ی ساخت خودش را ارائه کند؟ پس چرا باید به "تحویل" قهوه فکر می کرد؟ می توانست یک کافه جدید باز کند یا فرمولش را به یک کافه دار بگوید. پس انتخاب کرد: ارزش من رساندن قهوه گرم به دست کسی است که پشت میز کارش نشسته و فرصت رفتن به یک کافه را ندارد تا قهوه دلخواهش را بنوشد.

دقت کنید که در این جمله نه خبری از اپلیکیشن هست، نه شبکه ای از موتورسواران متعهد! اینجا دوباره به برنامه پروتوتایپ مورد نظرش نگاهی انداخت و از اول به آن شکل داد. با صاحب یک کافه صحبت کرد و دید خود آن کافه هم بسته بندی مناسبی برای سفارش های بیرون بر ارائه می کند. ایده را مطرح کرد و موافقت صاحب کافه را جلب کرد که در مسیر پروتوتایپ او را همراهی کند. در همین حین صحبت هایی هم انجام داد که اگر بخواهد تعداد سفارش ها را افزایش دهد چقدر می تواند از او تخفیف بگیرد تا به درآمد خود بیافزاید. برای مسئله حمل و نقل هم تصمیم گرفت از یکی از سرویس های پیک موتوری موجود استفاده کند.

در آخر هم باید مسئله سفارش گرفتن را حل می کرد. به این نتیجه رسیده بود که اپلیکیشن یا وبسایت یا مانند این ها نیست که به خدمتش معنا می دهد. با توجه به توانایی اش در انجام کارهای فنی، تصمیم به توسعه یک بات تلگرام (telegram bot) گرفت که در یکی دو روز آماده سفارش دهی شد. با وجود اینکه نتیجه عالی بود اما باز هم می توان پرسید که آیا ساده تر از این می شد کار را پیش برد؟ مثلا شاید در گفتگو با ادمین کانال سفارش داده می شد! پیشنهاد می کنم نتیجه را در نسخه آزمایشی کافه دلیوری ببینید. لینک بات تلگرام برای ثبت سفارش هم در اطلاعات کانال قرار گرفته است.

    

روز ارائه پروتوتایپ از راه رسید. آدرس بات تلگرام را به من داد و از من خواست از بچه های شرکت دعوت به دادن سفارش کنم. بات را نشان دادم بدون اینکه از آشنا بودن صاحب بات چیزی بگویم. بازخوردها شروع شد. برای یکی هیجان انگیز بود. برای یکی گران. یکی اعتماد نداشت و یکی مشتاق تست این کار. چند سفارش جمع شد. در بات سفارش دادیم. تقریبا هیچ چیز طبق برنامه پیش نرفت! در اینجا به چند مورد اشاره می کنم:

بازخوردها چگونه بود؟

روند به قدری زمان برد که چند نفر از مشتری ها خداحافظی کردند و تجربه آن ها کامل نشد. یا به عبارتی کاملا خراب شد!
کسانی که به اندازه کافی وقت داشتند که آن جا بمانند، از نوشیدن قهوه با کیفیت کافه در شرکت لذت بردند هر چند کاهش دما شدیدا تجربه آن ها را تحت تأثیر قرار داد.

به نظر می رسد که این ایده با یک چالش بزرگ روبروست و آن قسمت حمل و نقل قهوه که باید فوق العاده سریع باشد. کسب و کاری که به نظر می رسید در ابتدا یک "اپلیکیشن" است که مشتریان و کافه دارها را به هم وصل می کند در واقع یک کسب و کار حمل و نقل آنی از آب درآمد! البته شاید راه های دیگری هم برای حل این موضوع باشد. مثلا موتورهایی که یک دستگاه قهوه ساز پشت آن ها سوار است و در محل قهوه را آماده می کنند؟ به نظر خنده دار می رسد اما شاید باید این را هم پروتوتایپ کرد!

آیا این تجربه موفقیت آمیز بود؟ از نظر مسعود یوسفپور که این تجربه را هدایت کرد، صد در صد! چرا که هدف اصلی از پروتوتایپ، آشنایی با چند و چون کار و چالش هاست.

واضح است که همه این صحبت ها، ایده ها و چالش ها بدون اجرای سریع یک پروتوتایپ امکان پذیر نبود. یکی از نتایج مهمی که صاحب ایده در پروتوتایپ خود باید به آن برسد این است که آیا او اساسا "آدم این کار" هست یا نه. وقتی در همین روند کوتاه با ذینفعان مختلف سر و کله می زنید و با سختی های راهی که باید در پیش بگیرید روبرو می شوید، می توانید تصور کنید که اگر 5 سال از زندگیتان را درحال سر و کله زدن با چنین چالش هایی باشید برایتان قابل تحمل است یا نه.

کوچک شروع کنید، آهسته بزرگ شوید.

به هر ترتیبی که ایده ی خود را تست کردید باید به پاسخ چند مسئله برسید:
آیا تجربه کاربر رضایت بخش بود؟
آیا ارزش بنیادینی که ارائه می کنم واقعی است و آیا توانسته ام هر چیزی که به ارزشی که ارائه می کنم ربطی ندارد حذف کنم؟
چه چالش هایی در راه انجام کار پیش آمد؟
آیا من اساسا آدمی هستم که حاضر باشم چند سال با این چالش ها دست به گریبان باشم؟
اما قدم بعدی چیست؟ در اینجا می خواهم از یکی از روش های توسعه محصول که در دیزاین رابط کاربری و تولید نرم افزار کاربرد دارد کمک بگیرم.

اینجا غرض پرداختن به مراحل روند توسعه یک محصول یا کسب و کار نیست. شاید یک تیم از روندی 4 مرحله ای یا 5 مرحله ای یا بیشتر از این ها استفاده کند. یا شاید از روند 3 مرحله ای اما با مراحلی متفاوت از مراحلی که در نمودار آمده است استفاده کند. اما در اینجا به دنبال نکته دیگری هستیم.

پر هزینه شروع نکنید و پیش فرض های خود را قطعی نگیرید. فراموش نکنید که اگر آماده پرواز نباشید، هر چه بالاتر می روید شدیدتر هم زمین می خورید. تمام روند توسعه یک محصول یا کسب و کار، یک چرخه تکرار شونده است. باید ایده ای جدید بپرورید، آن را اجرا کنید و نتایجش را ارزیابی کنید. چرخه بعدی بر اساس ارزیابی چرخه قبلی شکل می گیرد و این روند ادامه می یابد. هرچه چرخه کوچک تر و کم هزینه تر شروع شود، اشتباهات زودتر اصلاح شده و بزرگ نمی شوند.

هیچ کس دوست ندارد بابت یک اشتباه، پول و وقت زیادی را دور بریزد. ساده و ارزان شروع کردن فقط برای ساخت پروتوتایپ نیست بلکه در هر قدم از توسعه محصول نهایی می توانید این قانون را به کار بگیرید (پیشنهاد می کنم درباره MVP جستجو کنید و بخوانید). همانطور که در نمودار هم می بینید این روند در جزء و کل تولید محصول و ساخت کسب و کار کاربرد دارد.

همیشه از خودتان بپرسید که در تولید محصول/ کسب و کار من، ساده ترین، سریعترین و کم هزینه ترین قدمی که بعد از این می توانم بردارم چیست. بعد از اینکه آن را اجرایی کردید، پیشرفت خود را ارزیابی کنید و در صورت لزوم آماده اصلاح مسیر خود شوید و باز قدم بعدی را بردارید. مهدی مسکین دستاورد سفر خود به سیلیکون ولی را این گونه توصیف می کند: «به جرات می توانم بگویم که مهم ترین صحبت استادها و منتورها در دوره آموزشی ما در سیلیکون ولی این بود: Fail quick، win quick».

در این راستا همیشه به زیرساخت هایی که از پیش در دسترس هستند توجه کنید. امروز (بهمن 1396) اپلیکیشن هایی مثل تلگرام و اینستاگرام، انواع وبسایت سازهای ساده، بسترهایی مثل پونیشا و بی نهایت زیرساخت های دیگر همه می توانند به شروع ساده، سریع و کم هزینه یک کسب و کار کمک زیادی کنند.

آماده شیرجه به دریای ابهامات باشید!

با همه چیزهایی که گفتم، بسیار پیش می آید که باید در میان تناقضات و ابهامات حرکت کنید. شاید در مواردی شروع کم هزینه بهترین راه نباشد. شاید هم شما نابغه ای باشید که از همان ابتدا می داند نیاز بازار چیست. یا شاید شما می دانید که چگونه باید ایده یک کسب و کار موفق را هنرمندانه بدزدید! گاهی شهود از منطق سبقت می گیرد. تحمل همه این ابهامات از ویژگی هایی است که برای یک کارآفرین بر می شمرند. باید گفته هایی مثل مورادی که به آن ها اشاره شد بشنوید، اما هنگام عمل، بهترین راه را برای شرایطتان انتخاب کنید.

اگر برای اجرای پروتوتایپ های کثیف نیاز به کمک دارید با نویسنده این تجربیات (سید فرید آیت) در ارتباط باشید:
f.ayatsanjagh.pro



تهیه شده در: http://www.newdesign.ir/content/?id=1583&rnd=5753