ارسال کننده: فاطمه جمالی
تاریخ ارسال: 1389/12/18

 تاریخچه تحول طراحی در مولینکس

"زشتی فروش نمی رود"
مولینکس این سخن معروف را که در اوایل دهه ی 1950 توسط ریموند لووی بیان شده است، با اعطای جایگاهی عالی به "طراحی" محصولات خود، در کنار نو آوری (که یکی از عناصر اصلی تشکیل دهنده ی محصولات می باشد) به طور گسترده ای سر لوحه ی خود قرار داده است. با این وجود، این اعتقاد اخیرا شکل گرفته است. ژان مانتوله (بنیان گذار شرکت مولینکس) مدت زمانی طولانی به زیبا شناسی محصولاتش اهمیتی نمی داد. مولینکس

حقیقت این است که تا اواخر دهه ی 1950 محصولات دارای حرکت میل لنگی اساس مجموعه محصولات او را تشکیل می دادند که دلیلی برای تغییر ظاهر هیچ یک از آنها وجود نداشت. هنگامی که این لوازم با شکل موجودشان بسیار خوب فروخته می شدند.

در چنین وضعیتی اهمیت دادن به طراحی چه لزومی داشت؟ در واقع، در آن زمان، تعداد بسیار معدودی از افراد به زیبا شناسی صنعتی اهمیت می دادند. این موضوع، به جز در مواردی بسیار نادر، هنوز برای محصولات دارای بازار مصرف گسترده مطرح نبود. بنابراین در چنین وضعی سرمایه گذاری برای بهبود کیفیت ظاهری این لوازم دلیلی نداشت.

این وضع با به بازار آمدن لوازم اولیه ی برقی به ندرت دچار تحول شد. منطق صنعتی در آن زمان هنوز کاملا حکم فرما بود. در آن دوره مهم ترین مسأله برای یک شرکت، عرضه ی هر چه بیشتر لوازم جدید به شکلی جذاب و قابل اطمینان به بیشترین تعداد ممکن مشتری بود.

آنچه بیش از هر چیز اهمیت داشت عملکرد و فناوری بود. بدون شک ژان مانتوله نسبت به شکل ظاهری محصولاتی که از کار خانه هایش بیرون می آمدند. کاملا بی تفاوت نبود. اما اگر او می خواست که همزن ها و دستگاه های چند کاره اش بتوانند به راحتی توسط کد بانوها به کار گرفته شوند و خود نیز به تنهایی در این عرصه به پیشرفت های قابل توجهی دست یافته بود. بنابراین طراحی و به خصوص امکان تبدیل آن به عنصری بنیادین برای فروش، به هیچ وجه برایش ارجحیتی نداشت.

نخستین محرک در این حیطه از خارج از کشور، از سواحل آتلانتیک ظهور پیدا کرد. در اوایل دهه ی 1960، ژان مانتوله به منظور واقعیت بخشیدن به هدف بزرگش یعنی موفقیت در بازار آمریکا، چند نمونه از خردکن های برقی خود را به آنجا فرستاد.

پاسخ نماینده ی آمریکایی او غیر منتظره بود؛ او توضیح می داد که با وجود آنکه محصولات ارسالی در فرانسه و برای فرانسویان جذاب هستند. اما در بازار آمریکا فقط به دلیل شکل ظاهریشان فروش نمی روند! او به مانتوله پیشنهاد کرده بود که از یک طراح واقعی بهره بگیرد. پیشنهادی که مورد توجه واقع شد.

وی می بایست در طول مدت چند سال موفق می شد در شرکت خود یک فرهنگ واقعی طراحی به وجود آورد. ژان لویی بارو، طراح جوان و همکار قدیمی ریموند لووی، از آنجا که چندین سال در ایالات متحده کار کرده بود، آنجا را به خوبی می شناخت. بدین ترتیب اولین مأموریتی که بر عهده ی او گذاشته شد طراحی بهینه ی خرد کن معروف شرکت مولینکس اختصاصا برای بازار آمریکا بود.

لیکن در ادامه ی این وظیفه ای اولیه تجدید نظر و اصلاح کل مجموعه طراحی های محصولات مولینکس در محدوده ی دو هدف، «جوان ساختن سلسله ی محصولات و ظریف تر سازی آنها» نیز به عهده ی ژان لویی بارو نهاده شد.

این وظیفه، در واقع، چندان آسان نبود. علاوه بر این که ژان مانتوله جزئیات و مقتضیات آنچه را که ژان لویی بارو زیبا شناسی صنعتی می نامید،  نمی شناخت. این طراح جوان می بایست با فرهنگ صنعتی سخت مولینکس نیز هماهنگ می شد. این فرهنگ عبارت بود از اینکه شرکت همچنان، با سابقه ای طولانی، مقر حکومت متخصصان آهن است. افرادی که در داخل شرکت آنها را «نسل آسیاب سبزیجات» می نامند.

مهندسان یا تکنسین ها با تسلط کامل بر چگونگی طرح نهایی محصولات نظارت داشتند و به طراحی صنعتی همچون ایده ای بسیار ناهنجار می نگریستند.

بدین ترتیب ژان لویی بارو، در ابتدا می بایست در برابر این افراد بایستد. او با اختصاص دادن مدتی طولانی از وقت خود به کار بهبود محصولات شناخته شده و شکل گرفته توسط کارخانه های شرکت، کم کم توانست نگرشی جدید و تفکری نو از محصولات را تحمیل نماید. اولین گام روی آوردن به سوی مواد اولیه ی جدید و به خصوص مواد پلاستیکی بود که با گذشت زمان اهمیت آنها هر چه بیشتر افزایش یافت.

بدون شک این ماده ی اولیه در شرکت کاملا ناشناخته نبود. از سال 1957 مولینکس برای ساخت له کن برقی اش پلاستیک را مورد آزمایش قرار داده بود. اما این تجربه موفقیت آمیز نبود. چرا که این محصول که در نمایشگاه شهر مارسی در اوج گرمای تابستان عرضه گردید، نتوانست در برابر گرمای این شهر جنوبی مقاومت نماید! در سال 1961، برای ساخت بعضی از قطعات دستگاه خرد کن، پلاستیک نیز با موفقیت زیاد عرضه گردید. اما در آن دوره، فولاد و آهن ریختگی قلع اندود هنوز مواد اولیه ی اصلی شرکت به شمار می رفتند. موادی که به واسطه ی آنها مولینکس بر پایه ی حدود سی سال تجربه، شهرتی واقعی کسب نموده بود.

ورود ژان لویی بارو در این مقطع از زمان چیزهای زیادی را متحول ساخت. او با صبر و اراده و نیز در نتیجه ی ارتباطاتش با صنعتگران پلاستیک توانست شرکت را به ویژگی های پلاستیک متوجه سازد؛ ماده ای که از اواسط دهه ی 1960 به طور گسترده ای جانشین آهن شد. روی آوردن به سمت مواد جدید، به نوبه ی خود، پیشروی در اندیشیدن هر چه بیشتر به ساخت محصولات رنگی را امکان پذیر ساخت. بدین ترتیب رنگ سفید دهه ی 1960، در دهه ی بعد جای خود را به رنگ قهوه یی و به خصوص رنگ نارنجی که رنگ غالب لوازم خانگی مولینکس شد، داد.

رنگ ها در دهه ی 1980 دوباره به سمت رنگ سفید بر گشت. حقیقت امر این است که انتخاب این رنگ ها تصادفی نبوده است. در دهه ی 1970 دو رنگ قهوه یی و نارنجی با بهره گیری از جذابیت حقیقی شان، در شکل های مختلف و برای تعداد بسیار زیادی از اشیاء، از لوازم خانگی تا لباس ها، باز گو کننده ی نو گرایی و تحرک بودند. یک دهه بعد، این رنگ سفید بود که در ذهن مصرف کننده، باز گو کننده ی فناوری و عملکرد عالی شد. با پذیرش این رنگ ها، مولینکس نگرش صرفا صنعتی خود را که از آغاز فعالیتش داشت، ملایم تر کرد. از آن به بعد، این مارک صنعتی به منظور درک بهتر محصولاتش، با آغوش باز از گرایش های روز استقبال نمود و سلیقه های رایج زمان را به حساب آورد.

منبع: مجله دستاورد، شماره 6-7،  سال ششم، پاییز و زمستان 1379، ترجمه نژده هوانسیان از کتاب "معجره مولینکس"



تهیه شده در: http://www.newdesign.ir/content/?id=830&rnd=7068